شبکهی «تحریمها را بردارید و زندگیها را نجات دهید» در حال لابیکردن با کنگره بر سر انجام کاریست که به باور آنها سالها پیش باید انجام میشده؛ ارزیابی تأثیر تحریمهای اقتصادی که در حال حاضر به طور معمول دارد بر متحدان و دشمنان اعمال میشود. انجام چنین پژوهشی سالهاست که به تأخیر افتاده است.
تحریمهای اقتصادی مدتهاست که به میدان نبردی جدید تبدیل شده است. پکن در ماه جولای چندین تن از افراد و سازمانها (از جمله ویلبر راس، وزیر بازرگانی سابق) را به تلافی مجازاتهای پیشینی که امریکا اعمال کرده بود، هدف قرار داد. در ژانویه نیز پکن ۲۸ مقام سابق دولت ترامپ، از جمله مایک پمپئو، وزیر امور خارجه را در حالی که دولت در حال واگذاری به بایدن و تیمش بود تحریم کرد. در ماه مارس، پس از آنکه اتحادیه اروپا، پکن را به خاطر سرکوب آزادیهای سیاسی مورد مجازات قرار داد، رژیم شی در تلافی، تعدادی از اروپاییان از جمله نمایندگان پارلمان اروپا را هدف گرفت.
اقدامات چین تأثیرات عملیشان کم بوده است _جلوگیری از سفر پمپئو و راس به هنگکنگ چندان اتفاق ناراحتکنندهای نیست. (اتفاقاً آنها به دلیل عملکردهای وحشتناکی که در پستهاشان داشتند، مستحق بدترین تحریمهای امریکاییاند.) به علاوه اقدامات پکن گرچه در مقیاس داخلی مطلوب محسوب میشد، اما در سطح بینالملل نتیجهای کاملاً عکس گذاشته بود. به عنوان مثال پارلمان اروپا توانست با موفقیت یک قرارداد سرمایهگذاری را که حالت معلق داشت، باطل کند.
با این حال اقدامات چین سروصدای زیادی به پا کرده است. امریکاییها و اروپاییان علیه جمهوری خلق ملیگرا و سرافراز چین اعلام جنگ اقتصادی کردند و واکنش چین علیه این اقدامشان نیز آنها را شگفتزده کرد. چه کسی فکرش را میکرد که جمهوری خلق چین جرأت انجام اقدامی مشابه امریکاییها را داشته باشد؟!
البته زمانی که حرف از اعمال تحریمها شود، چین را باید کودکی نوپا دانست. ایالاتمتحده فعالترین و بیرحمترین عامل جنگهای اقتصادی در سطح جهان است و این روزها اقدامات این کشور بیشتر مفهوم گرسنگی دادن به جمعی غیرنظامی متأصل تحت حاکمان دیکتاتور را میرساند. به نظر میرسد که کنگره دائماً در جستجوی خارجیانی است که هدف تحریمها قرار گرفتهاند؛ فرض عجیبی هم که در پس این جستجو وجود دارد این است که چنانچه ایالاتمتحده غیرنظامیانی را که پیشتر تحت تأثیر جنگهای داخلی، بیدادهای سیاسی و اقتصادی سوسیالیسی قرار گرفته بودند، مجازات کند، فوراً باید عذرخواهی کرده، خلع سلاح کند و در پی آزادسازی، دموکراتیزه کردن و متحد ساختن آنها با امریکا برآید.
متأسفانه علیرغم انتظارات گستردهای که وجود دارد، این تکشاخ افسانهای سیاسی هنوز به ظهور نرسیده است. واشنگتن اکنون در حال اعمال تحریمهای اقتصادی یا مالی علیه کوبا، ونزوئلا، روسیه، سوریه، ایران و کره شمالی است. همچنان که تحریمهایی محدودتر را نیز برای ایالاتی از چین گرفته تا حتی آلمان وضع میکند. گرچه واشنگتن قربانیان بسیاری را از بدترین دولتهای جهان تحت تحریم قرار داده، اما این فشارها به تسلیم هیچ یک حکومتهای استبدادی نینجامیده است _هیچ یک. به عبارتی در دلشان با ریشخندی گفتهاند: ...ون لقات عمو سام!
با این وجود واشنگتن کماکان به تلاشهای خود ادامه میدهد. در حالی که متحدان جنایتکاری چون عربستان سعودی از مجازات معافاند، تقریباً روزی نیست که امریکا کشور یا فرد و یا شرکتی را به فهرست تحریمهایش اضافه نکند. لابیها در تلاشاند کورسوهای امیدی را هم که هنوز در تعدیل تحریمها و یا لغو آنها وجود دارد خاموش کنند؛ علتش هم اینکه آنها معتقدند کمی تلاش بیشتر و تشدید قوانین کوچک، سرانجامی جز تسلیم یا سقوط این دولتها نخواهد داشت. آنها بر این باورند که نتیجه فشارهاشان، باغ عدنی خواهد بود دموکرات که ساکنانش از امریکا به سبب مداخلات ثمربخشش سپاسگزار خواهند بود.
آنچه تحریمهای امریکا را به طور مؤثری ثمربخش کرده است، وجود یک سیستم مالی بینالمللی است که به طور نامتناسبی وابسته به این کشور است. در سال ۱۹۸۶، کنگره در حالی که تحریمهای یک ربع قرن برادران کاسترو با شکست مواجه شده بود، شرکتهای اروپایی را که در کوبا سرمایهگذاری میکردند هدف قرار داد. امریکا بعدها در سودان پیشگام استفاده از تحریمهای مالی شد؛ تحریمهایی که برای هر کسی که کوچکترین ارتباطی با سیستم بانکی ایالاتمتحده دارد، اعمال میشود.
واشنگتن در مورد تحریمها بسیار جدی است. تحریمها اغلب به عنوان جایگزینی معتدل و مسالمتآمیز برای جنگ نظامی محسوب میشوند، اما تبعاتشان بعضاً به اندازه جنگ کشنده باشد. به همین علت است که مقامات امریکایی به تحریمها به عنوان روالی عادی گرایش دارند. تندی خشونتآمیزشان آنها را در نظر سیاستگذاران جذاب میکند.
این موضوع با تبادل ننگین میان لزلی استال از ۶۰ دقیقه با مادلین آلبرایت، سفیر امریکا در سازمان ملل متحد به خوبی نمایش داده شد. وقتی از آلبرت خواسته شد که مرگ نیممیلیون کودک عراقی را به دنبال تحریمها توجیه کند، پاسخش سرد بود: «ما فکر میکنیم که ارزشش را داشت.» او در نهایت اذعان کرد که واژگانش سیاسی نیستند؛ ضمن اعتراف به اینکه واشنگتن هزاران کودک مسلمان را به طور آگاهانه و در جهت پیشبرد سیاستهای ایالاتمتحده به قتل رسانده است. وی هیچ گاه این موضوع را رد نکرد که او و دیگر سیاستگذاران ایالاتمتحده حق دارند جان دیگران را فدای اهداف ژئوپلتیکی امریکا کنند.
این نگرش با طرحهای تحریمهای اقتصادی امروز که وحشیانهترینهاشان در سوریه و ونزوئلا دارند اعمال میشوند به حیات خود ادامه میدهد. به عنوان مثال، جیمز جفری دیپلماتی «مطلقاً غیر ترامپی» بود که انتصابش از سوی دولت ترامپ نتایج قابل پیشبینی و فاجعهباری داشت. وی در حالی که مسیر را به ظلم و جورِ سبک آلبرایتی هدایت میکرد، سیاستها را به طور فعالانه زیر پا گذاشت. او اعتراف کرد که در مورد تعداد سربازان امریکایی در سوریه دروغ میگوید تا تمایل رئیسجمهور برای خروج را خنثی کند. بدتر آنکه او از تحریمهای مردم سوریه که سالها قربانی جنگهای داخلی بودند، حمایت کرد تا از بدبختیهایشان و فقیرتر کردن آنها برای فشار وارد آوردن بر دولت استفاده کند. مردم سوری هدف مناسبی نبودند برای «باتلاق» مطلوبی که وی میخواست از روسیه بسازد. او هیچ نگرانیای در مورد سوریهایی نشان نداد که داشتند از این بیماری رنج میبردند. به هر حال به عقیده اساتید و صاحبنظران واشنگتن در جهان این موضوع «ارزش هزینهای را که صرفش شده بود، داشت!».
نیازی به گفتن نیست که سیاستهای شرورانه جفری درست به اندازه سیاستهای آلبرایت با شکست مواجه شدند. اما هیچ کدامشان از شکست خود یا مشکلی که برای دیگران ایجاد کرده بودند، ناراحت نشدند. «حباب» واشنگتن قدرت مراقبت کردن از خودش را دارد. آلیزابت، که نماد زندهای است از استکبار مقدس در بدترین حالتش، حالا تبدیل به یک زن مسن دولتی شده است که به طور معمول رویدادها و پانلهای بیمحتوا را رنگ و لعاب میبخشد. جفری، سوریه را در بدترین حالتش رها کرد اما به جیرهخوری تبدیل شد که حقوق خوبی میگرفت. او عضو یکی از اتاقهای فکر معتبر پایتخت ملی بود؛ اتاقی انباشته از کارکنانی مشابه که همگی طرفدار جنگ بودند و اغلب هم در حال اشتباه کردن؛ برای این جمع هیچ مهم نبود که چه تعداد جسد پشت سرشان باقی گذاشتهاند.
در واقع گرایشی که ترامپ به کمپینهای «فشارهای حداکثری» داشت، آزمون مهمی بود از ارزش تحریمهای اقتصادی ایالاتمتحده که جهت ایجاد تغییرات سیاسی مهم در سایر کشورها ارائه شده بود. تجربه امریکا در تحریم روسیه و ونزوئلا و ایران و سوریه و کره شمالی و کوبا، نه تنها هیچ دستاوردی برای این کشور نداشت، بلکه شش بازنده هم بر جا گذاشت. افزودن کشورهایی با تحریمهای کمتر به این فهرست نیز (که از مهمترینشان میتوان به چین اشاره کرد) تأثیری در این مهم ایجاد نکرد. واشنگتن در این موارد نهایت تلاش خود را برای تحریک ملتهای هدف به کار گرفت؛ اما آنقدری که باید به فکر وارد آوردن صدمات جدی به آنها نبود.
زمان آن رسیده که واشنگتن تأثیر تحریمهای ایالاتمتحده را مورد بررسی قرار دهد _منظور شکستی است که آنها در دستیابی به اهداف مدنظر خود و آسیبهای وحشتناکی که به آسیبپذیرترین اقشار وارد کرده بودند، متحمل شدند. نماینده «چوی» گارسیا اصلاحیهای را به پیش برد، مبنی بر الزام ارزیابی توسط دفتر پاسخگویی دولت که به تصویب مجلس به قانون مجوز دفاع ملی نیز رسید.
در این مقررات آمده است: «گزارشی از همه تحریمهای جامع اعمالشده (چه به صورت قانونی و چه بالفعل) علیه دولتهای کشورهای خارجی، و کلیه تحریمهای جامع و هدفمند علیه بازیگران غیردولتی، از جمله افراد، سازمانها و دیگر نهادهایی که تحت هر گونه مقررات قانونی در معرض کنترلهای دولتی قرار دارند.» مطالعه مورد نیاز، تأثیرات بشردوستانه، اهداف امنیت ملی، میزان موفقیت و چشماندازهای اجرایی را پوشش میدهد.
ائتلافی از گروههای مرتبط و بشردوستانه و صلحجو در صددند اطمینان یابند که این ماده در کمیته کنفرانس باقی خواهد ماند. استدلال این فعالان این است: «ارزیابی تأثیر اطلاعات ارزشمند جهت اطمینان از اینکه سیاست خارجی ایالاتمتحده، منافع این کشور را به پیش میبَرَد. و در عین حال مدافع غیرنظامیان بیگناه است و کانالهایی را برای ادامه فعالیت سازمانهای بشردوستانه نیز تأمین کرده است. این موضوع به ویژه از آن جهت که جمعیت سراسر دنیا همچنان به کار مدیریت همهگیری کووید۱۹ مشغولاند، اهمیت بیشتری نیز یافته.»
چنین ارزیابیهای باید به صورت منظم در مورد تمام تحریمهای اعمالشده امریکا انجام شوند. تنها مخالفتهای منطقی از سوی آلبرایت و جفریس خواهد بود، که اگر سیاستهای ظالمانهشان علنی شود، ضرر میکنند. شاید اگر نیممیلیون کودک نیز در جاهای دیگر کشته شوند، یک سیاستگذار ناراحت نشود. کما اینکه در واشنگتن (در زمانهایی که جمهوری بزرگ امریکا، رهبر جهان آزاد، در حال اقدام برای نجات بشریت و تمدن غربی است) چنین رویدادهایی را مصداق خسارات جانبی اجتنابناپذیر تلقی میکنند. با این حال تعداد کمی از سیاستگذاران هستند که تمایل داشته باشند این طرز فکرشان جنبه عمومی پیدا کند. به همین دلیل است که آلبرایت پشیمان است از اینکه به حقیقت اعتراف کرده. اکنون زمان خوبی برای ارزیابی عمومی سیاست تحریمهای واشنگتن است.
تا همین اواخر سیاستگذاران امریکایی تنها به محدود کردن رفتار امریکاییها میپرداختند. هیچ کس در واشنگتن تصورش را هم نمیکرد که آنها مجاز باشند رفتارهای مردم را تعریف کنند. با این حال، تبدیل پایتخت به شهری ظاهراً امپراطوری، و شهری که به سلطه اختصاص یافته است درک عمومی نسبت به آن را در سطح جهان دستخوش تغییر کرد. واشنگتن دیسی کنونی شهریست مملو از اربابانی نابغه که مصمم به حکمرانی کردن بر تمام افراد جهاناند.
متأسفانه سیاستهای تحریمی امریکا پیامدهای وحشتناکی داشتهاند. سیاستگذاران واشنگتن حالا پس از گذار از دو دهه جنگ پرهزینه و در عین حال تا حد زیادی شکستناپذیر، لازم است فضیلت فروتنی را بیاموزند. سیاستهای تحریم امریکا هم بیرحمانهاند و هم پرهزینه و دستاوردهایی که به دست آوردهاند نیز به ندرت ارزش جان باختن انسانها را داشته. دولت بایدن باید سیاست کنونیاش را مرور و استفاده از تحریمهای اقتصادی را به شدت محدود کند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟